وقتی تو آمدی شبیه به آدمهای بیپشت و پناهی بودم که با کوچکترین نسیمی آماده شکستن هستند. اگرچه هیچگاه نخواستی تا سخنی از عشق بر زبان آوری اما یک حس، شاید حسی زنانه به من از نگاه و حمایتهایت میفهماند که این غرور شاید ناخواسته دیواری است میان قلب و زبان تو.
کتاب "بازیگر"، روایتگر داستان دختری به نام سها است که درست از شش ماه قبل، بعد از حادثه تلخ و ناگوار مرگ والدینش تنهای تنها شده، او که حاصل ازدواج دوم پدرش با زنی ارمنی است از سوی خانوادهی پدری و حتی برادرانش که متعلق به همسر نخست هستند نادیده گرفته میشود...
من نمى دانم چرا تصور مى كنيم كه آدميزاد مثل ساعت هاى شنى قديمى ست كه با برگرداندن آن به يكباره مى توان همه چيز را از نو شروع كرد؟ از نقطه صفر و بدون پيشينه قبلى با آمادگى كامل براى تبديل شدن به بهترين نسخه خود با تجربه گرفتن از ناكامى ها و سَرخوردگى هاى پشتِ سر!
ای کاش در هنگام قضاوت دیگران یا حتی در زمان محاکمه یک شخص میشد کودکیهای او را نیز چون فیلمی نگاه کرد و آنچه بر گذشته وی رفته را دید، از سرزنشها و تحقیرها تا خشونتهای فیزیکی...