کتاب «تهاجم» نوشتهی خوان پابلو ویلالوبوس (Juan Pablo Villalobos)، رمانی است که در مرز میان واقعیت اجتماعی و خیالپردازی حرکت میکند. داستان در شهری نامشخص میگذرد، جایی که مهاجران و بومیان در تنش دائمی با یکدیگر زندگی میکنند. در مرکز روایت شخصیتی به نام گاستون قرار دارد؛ مردی مهاجر از آمریکای جنوبی که وقتش را صرف پرورش سبزیجات و گیاهان در باغچهاش میکند و آنها را به رستورانها میفروشد. او سگی بیمار به نام کیتن دارد که در آستانهی مرگ است و همین مسئله او را میان مراقبت، فقدان و احساس تعلق معلق نگه میدارد.
دوست نزدیک گاستون، مکس، صاحب رستورانی است که به خاطر بدهیها و فروش ملک توسط صاحبخانه مجبور به تعطیلی آن شده است. مکس درگیر افسردگی و احساس شکست است، در حالی که پسرش پل، پژوهشگری است که پس از مدتی تحقیق در قطب شمال با نظریهای عجیب بازمیگردد: اینکه حیات انسانی نتیجهی نوعی استعمار فرازمینی از طریق پراکندگی بذرهای زندگی است. بازگشت پل همراه با حضور پدر مکس که سیاستمداری سالخورده از کشوری استعمارگر است، موقعیتهای تازهای از تقابل میان علم، ایمان، مهاجرت و هویت ایجاد میکند.
در پس این روابط انسانی، فضای شهر درگیر نوعی ترس و بیاعتمادی است. مردم محلی مهاجران را «تهاجم» مینامند و احساس تهدید از سوی آنان دارند. این زمینه اجتماعی در کنار ایدهی استعمار بیگانگان، استعارهای از تاریخ استعمار و بحرانهای هویتی جوامع مدرن است. ویلالوبوس در خلال روایت، نگاهی به مفهوم «بیگانه» میاندازد؛ چه آن بیگانه در هیئت انسان مهاجر باشد، چه در قالب نیرویی ناشناخته از بیرون زمین.