قربونت برم ، چشم چشم ، میتونم؛ دیگه حرف از نتونستن و نشدن نمی زنم، به مامان سپردم دکتر و راضی کنه سیبیلشو چرب کنه به دو ماهی بهم فرصت بده اگر ببینه چرخ تشریفات خوب می چرخه پشیمون میشه... حتی اگر هم منصرف نشه ما کار خودمون رو کردیم نه ؟ با افتخار کرکره ای تشریفات و می کشیم پایین و به جای دیگه ، تو یه خیابون دیگه دوباره می دیمش بالا، خوبه؟
خم شدم و روی سنگ و بوسیدم و گفتم:
عمو حشمت مرسی که تو حداقل به حرف هام گوش می دی ، چشم چشم ، پاشدم برم تشریفات ، امروز از صبح ولش کردم به امون خدا ..