آب دهانم را با حرص فرو بردم و ادامه دادم ها قرار کاری نداره میرم چند روز دیگه میام بازداشتیشه هم میکشم. آسمون که به زمین نمیاد.
چند تا عراقی چند روز بیشتر زنده می مونند
با پوتین کشیدم زیر تکه سنگی و باز زمزمه کردم اصلاً وضعیت خرابه که خرابه به موچه؟ مگه مو خواستم صدام وقت و بی وقت هوس کنه یک قری بده به کمرشانی خاله مو هم همی اصل الان گذاشته جواب مونه داده خ وقت قحط بود؟ میداشتی یک چند وقت دیگه دخترت می ترشید؟! انگاری شیش ماهه دنیا اومده. اصلا حالا که همچی شد. نمیرم دندشونم نرم انتظار بکشن والا به خدا، آدم که نباید با یک حرف هوا ورش نداره ناسلامتی جنگه امروز این جایی فردا می بینی پیش خوریایی ولی اگه یک دفعه زد به سرشون و نظرشون برگشت چه؟ او وقت چه بکنم؟ به قرار می کنم. فرار...