سگ بوی گرگ را میشنید که دور و دورتر میشد.
سگ بغضش را فرو داد و سرافکنده و خجل به گوشه تخته سنگی خزید تا شرمنده چوپان گله نشود.
ما
نسل بدی نبودیم
فقط
در خیابانهای خیس و بارانی
دویده بودیم
مثلاً
خندیده بودیم