ماجرای رمان از زمان کهنسالی رودکی آغاز میشود، هنگامی که به دستور امیر نوح سامانی نابینا شده و به سیاهچال افتاده و حالا باید با پای پیاده، با راهنمایی پسرک نوجوانی به نام شیرافکن، رهسپار زادگاهش، روستای پنجرود، شود. امیرالشعرا در این مسیر طولانی پیوسته مراحل مختلف زندگی خود را مرور میکند: از کودکیاش در پنجرود و تحصیلش در سمرقند، جایی که شعرهایش رفتهرفته بر سر زبانها میافتند، تا زمانی که در دربار امیر نصر سامانی به مقام امیرالشعرایی میرسد و به ثروت و مکنتی افسانهای میرسد و سپس مورد غضب پسر او، امیر نوح سامانی قرار میگیردو