شکار آغاز شده است…”
کتاب از آندریا کمک بگیر یک داستان دلهرهآور و هیجانانگیز درباره قاتلی سریالی به نام جیمز است. مردی باهوش، فریبنده و خطرناک که چهرهای دلربا پشت نقابی تاریک پنهان کرده است. او قربانیانش را با دقت انتخاب میکند، با ظاهری جذاب و شخصیتی بینقص آنها را به دام میاندازد، و زمانی که اعتمادشان را به دست آورد، چهره واقعیاش را نشان میدهد: قاتلی بیرحم که عشق و علاقه را تنها بهانهای برای شکار میداند.
او تا کنون سه زن را قربانی کرده: مگان، برسیا و اسکای. سه زن با گذشتههای متفاوت، زندگیهای جداگانه، اما یک سرنوشت مشترک، آنها همه در چنگال جیمز گرفتار شده و بیرحمانه به قتل رسیدهاند. جیمز پس از هر قتل، بدون هیچ اثری ناپدید میشود، پلیس را سردرگم میکند، و آمادهی شکار بعدی خود میشود. هیچکس نمیداند قاتل کیست. هیچکس حتی به او مشکوک نمیشود. او آزادانه در میان مردم حرکت میکند، قربانیان جدیدش را انتخاب میکند و هیچ نشانهای از توقف ندارد.
اما حقیقت پیچیدهتر از اینهاست.
مگان، برسیا و اسکای مردهاند، اما از بین نرفتهاند. روح آنها هنوز در این دنیا سرگردان است، نه برای انتقام، بلکه برای متوقف کردن قاتلی که زندگیشان را از آنها گرفت. حالا که دیگر ترس از مرگ ندارند، تنها یک هدف برایشان باقی مانده: جیمز نباید بیش از این جان کسی را بگیرد.
اما چگونه میتوانند کاری انجام دهند، در حالی که دیده و شنیده نمیشوند؟ چگونه میتوانند او را متوقف کنند، وقتی که دیگر بخشی از دنیای زندگان نیستند؟ آیا میتوانند قاتلی را که هیچ ردی از خود باقی نمیگذارد، شکست دهند؟ یا سرنوشتشان تنها نظارهگر بودن جنایتهای بیشتر خواهد بود؟
“شکارچی به شکار تبدیل میشود…”
با هر صفحه، تنش و هیجان داستان بیشتر میشود. روایت آن به قدری هوشمندانه و دلهرهآور است که خواننده را در مرز بین واقعیت و فراواقعیت نگه میدارد. هیچ چیز قابل پیشبینی نیست، و هر لحظه ممکن است حقیقتی جدید، رازی تاریک یا چرخشی شوکهکننده مسیر داستان را تغییر دهد.