داستان ایلیانا از غرب دریای سیاه شروع شد. دختری که همیشه داستان جمع میکرد و به نوشتن علاقه داشت؛ داستانهایی از گذشتههای شیرین کشورشان قبل از اینکه پیشوای کشورش خانهشان را خراب کند تا داستانهای عامیانهای که پدرش قبل از خواب برایش تعریف میکرد. اما بعضی قصهها آدم را توی دردسر میاندازند؛ مثل داستان خطرناکی که عمو آندری منتشر کرده و در آن حکومت کمونیست رومانی را به نقد کشیده بود.
در کتاب «فواید اختاپوس بودن» با زویی آشنا میشویم. زویی مشکلات بسیاری در خانه دارد. او مجبور است از خواهر و برادر بسیار کوچکش مراقبت کند، چرا که مادرش در رستورانی مشغول به کار است و نمیتواند از بچهها نگهداری کند....
آگون جایی است که خدایان به صورت فانی باز میگردند و شکار میشوند. هر کس خدایی را بکشد، قدرت خدایان را به ارث میبرد و آن خدا میشود. خانواده لور آخرین آگون را ذبح کرده بودند. او مخفی شده است و در آگون بعدی دو خدا به دنبال او هستند تا به آنها کمک کند زیرا مشکلی پیش آمده است....