نویسندهی کتاب، جنیفر دانلی، در این اثر داستان دخترانی را روایت میکند که شجاعت را به زیبایی ترجيح میدهند، کسانی که خودشان را در ميان نامهربانیها و ناملايمیهای روزگار پيدا و تقويت میکنند و کسانی که زیبایی را ورای صورت زيبا میبینند.
کتاب «پاستیلهای بنفش» داستان زندگی جکسون و دوست خیالیاش است. وضعیت زندگی خانوادهی جکسون، چند وقتی است که تعریف چندانی ندارد. آنها نه پولی برای اجارهی خانه دارند و نه پولی برای غذا. وضعیت چنان بحرانی است که جکسون، پدر و مادر و خواهر کوچکترش شاید دوباره مجبور شوند در مینیونشان زندگی کنند. و اما کرنشا...
در کتاب «افسانهی بابایاگا» میخوانیم که مارینکا دلش یک زندگی عادی میخواهد؛ او دوست دارد خانهای معمولی داشته باشد و سالها یکجای ثابت زندگی کند تا بتواند برای خودش دوستانی دستوپا کند. اما خانهی دخترک قصهی ما یک جفت پای مرغی دارد که دوسهباری در سال، بیآنکه از قبل بگوید، نیمههای شب روی پاهایش بلند میشود، راهش را میگیرد و میرود!...
نویسندهی این کتاب، به خاطر تجربهی معلمیِ نوجوانانی از سه قارهی جهان، بهخوبی انواع چالشهای خاص نوجوانان را میشناسد. او جدا از اینکه از اهمیت جامعه، اطرافیان و یاری خواستن سخن میگوید، به مسئولیتپذیری و انتخاب مسیرِ شخصی هم اشاره میکند. از این نویسنده پیش از این رمان «معمای دریاچه» هم در نشر پرتقال منتشر شده است.
آنا، دختر دوازدهسالهی «رویای سرزمینهای پست»، هیچچیز نمیخواهد جز فرار از آیندهای اجباری که برای خودش و همکلاسیهایش در روستای کوچکشان تعیین شده؛ روستایی در ارتفاعات رشتهکوه آند که هیچ شغلی جز کار در معدن برای استخراج نقره در آن وجود ندارد...