گاهی صبح بالزاک پیش ما میآمد، هِنّوهنّکنان، از پای افتاده، منگ از هوای تازه، مثل وولکن که از کوره بیرون زده باشد، روی مبل ولو میشد؛ از بیداریهای بلند شبانه وقتی گشنگی بر او غلبه میکرد، قوطیای از ساردینهای ردیف شده روی رف برمیداشت و با کره نوعی مادۀ چرب درست میکرد و روی نان میکشید که رییِت شهر تور را به یادش میآورْد....
مباحث این کتاب به میراث فکری مردمانی میپردازد که همواره در تلاش بودهاند تا گذشته خود را با آیندهشان آشتی دهند و نگاهی ژرف به روح فلسفی، سیاسی و فرهنگی خودشان بیندازند....
این کتاب از پرسشی ژرف و گره خورده با تار و پود تاریخ معاصر ایران پرده بر می دارد چگونه رنجی که بر بدن رعایا تحمیل می شود، تبدیل به یک ابزار سیاسی شده است؟