نورا فرصتی بهدست میآورد تا زندگیهای مختلف دیگری را تجربه کند که نتیجهی تصمیمات متفاوت در زندگیاش بودند. او وارد مکانی به اسم کتابخانه نیمهشب میشود که جایی بین مرگ و زندگی است .
پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدر بزرگ آفرین گفتم از خدا میخواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود.قیمت واقعی اش ده دینار بود یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.