یکی از روزها پسر چوپانی که گوسفندان را برای چرا به دهی دوردست برده، حوصلهاش سر میرود، او برای تفریح و سرگرمی به دروغ فریاد میزند که گرگ به گلهاش حمله کرده است...
جایی میان زندگی و مرگ کتابخانه ای بی انتها وجود دارد که داستان واقعی هر فردی در آن منعکس شده است. تصور کنید در این کتابخانه حق انتخاب یک زندگی را داشتید، چه می کردید و چه چیزهایی در زندگی کنونی تان را تغییر می دادید؟