بلندیهای بادگیر روایت عشق است و انتقام، با شخصیتهایی که آمیزه لطافت و خشونتاند، مهر و کین، امید و بیم،… در مکانی که آن هم آمیزهای است از گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، تابستان طراوتبخش و زمستان اندوهبار.
امشب چند تا غم از جنس های مختلف در من اند که هر کدام به تنهایی می توانند مرا از پا بیندازند و عجیب اینجاست که بر پایم و انگار از برخوردشان به هم برقی بجهد و رعدی صدا کند از سرانگشتان من بارانی می بارانند که خواندنی است.
لایه بالایی یا بیرونی سرگذشت مردی است به نام استیونز، كه بیش از 30 سال در خانه یكی از اشراف انگلستان به نام لرد دارلینگتن پیشخدمت بوده است و اكنون كه بساط آن خانه برچیده شده دارد خاطراتش را برای ما نقل میكند.