وداع نمیکنم قصه به دوش کشیدن بار سنگین تاریخ است. روایت کسانی که زخمها را زندگی میکنند و در میان برف و سکوت به دنبال راهی برای ادامه دادن میگردند....
کمپ مهاجران غیر قانونی در حومهی پاریس، که یادآور کوچههای تاریک و نمور و خانههای ویرانهی بینوایان است و خانوادههایی که هر کدام از کشوری به اینجا پناه آوردهاند....
در کتاب دختر بد خوب هم مثل کتاب دیزی دارکر و سنگ کاغذ قیچی، هیچکس قابل اعتماد نیست و در پس هر اتفاق رازی نهفته است که سریع و آتشین فرا میرسد و هر لحظه مخاطب را غافلگیر میکند.