ماهر اونسال زندگی کسانی را به عرصهٔ روایت برکشیده است که معمولاً در روند سریع وقایع محو میشوند و رنجها و خاطراتشان تنها در حافظهٔ خودشان باقی میماند.
راویِ ساحره دخترکی سیزدهساله است به نام «اِما» که با روایت روزمرّگیهایش در کنار مادربزرگی که تازه به وجود او پی برده، قصهٔ رومانیِ سالهای 1990 را نقل میکند...
«شبح آلکساندر ولف» درباره مردی اهل روسیه است که حالا در پاریس زندگی می کند و به شکلی تصادفی، داستان کوتاهی می خواند که در آن ماجرای قتل سربازی روایت شده است.
موزهٔ تسلیم بی قید و شرط نه روایتی منسجم و یکپارچه، که روایتی است چهلتکه از ژانرهای ادبی گوناگون در ساختاری پستمدرنیستی؛ زندگینامه است، خیالپردازی محض است، مستند است و توأمان سوررئالیستی.