کتاب «خاطرات شیطان» مجموعهای از داستانهای کوتاه و طنزآمیز است که از زبان خود شیطان روایت میشود. این کتاب با زبانی صمیمی و خلاق، کودکان و نوجوانان را با دامهای اخلاقی و وسوسههای روزمره آشنا میکند.
از اینرو عمده ترین دلایلی که برای نوشتن این کتاب وجود دارد عدم شناخت کافی از هیجانی طبیعی به نام خشم و عدم برخورداری از روش های مناسب یا حتی اطلاعی از وجود روشهای سازگارانه برای کنار آمدن با این هیجان است. در نتیجه خواننده این کتاب بعد از مطالعهی آن میتواند بین احساس خشم خود و سایر احساساتش تفاوت و تمایز قائل شود و با روشهایی سازنده که به وی کمک میکنند از رفتارهای مخرب حین خشم پرهیز کند، آشنا میشود.
راوی کتاب "بچه ای که نمی خواست آدم باشد" نهتنها آدم نیست! بلکه از آدم نبودن خودش حسابی راضی است اما از بین آدمها چند نفری را خیلی دوست دارد. این راوی ناآدم، بچه شتری است که «بچه» صدایش میزنند!...
علی خلیلی در 25 تیر ماه سال 1390 (شب نیمه شعبان) وقتی در خیابان متوجه تعرض چند جوان با حالت غیر طبیعی به دو خانم جوان میشود، جلو میرود و تذکر میدهد. دو خانم جوان موفق به فرار میشوند ولی شهید خلیلی با ضربه چاقوی یکی از جوانها زخمی و شاهرگ گردنش بریده میشود. کتاب "زخمی لبخند" روایتهایی از زندگی و شرح ماجرای آن شب و دو سال مجروحیت و نهایتاً شهادت علی خلیلی است که از زبان مادر و یکی از دوستان نزدیک این شهید عزیز روایت شده است.