سال ۱۹۱۹ است، مامان بیمار شده و پدر برای کار به خارج از کشور رفته است. پرستار بچهها آنقدر سرش شلوغ است که فرصت ندارد به دختر نوجوانِ خانه (هِنریتا) و چیزهایی که در تاریکی خانهی جدیدشان میبیند، رسیدگی کند. خانهی امید...
«داستانی خیرهکننده و شاعرانه که مرزهای خلاقیت و خیالپردازی را برای کودکان جابهجا میکند. آنقدر هیجانانگیز که احتمالاً برای خواندنش یکی دو شب دیر میخوابید.»