کتاب "مثل رود که جاری است" را میتوان به عنوان یک مجموعه ادبی پندآموز که نوشتههای کوتاه و یادداشتهای روزانه کوئیلو را در خود جای داده و دنیای احساس و اندیشه او را پیش رویمان نقش میزند، مورد مطالعه قرار داد و از فلسفهی سادهی پنهان در دل کلماتش بهرهمند شد.
دمتریو میانسال است و ساکن بوئنوس آیرس. تنها و منزوی زندگی میکند، زندگیاش را باخته و چیزی خوشحالش نمیکند؛ حتی رابطهی پنهان و نیمبندی که با ورونیکا دارد...
"بازیگر" بیش از یک کتاب آموزش بازیگریست؛ راهیست برای زیستن آگاهانهتر، برگزیدن نقشهایی که با قلبمان همخوانی دارند و بازی در نمایشی که خودمان نوشتهایم.
در رمان "ساحره" لوزانو داستانی چند لایه، شاعرانه و پرکشش میسازد که در آن صدای دو زن از دو دنیای متفاوت، یکی روزنامهنگاری شهری، دیگری شمن و درمانگری بومی با هم آمیخته و روایتهایشان، همانند وردهایی جادویی، پرده از تبعیض، خشونت جنسیتی، و قدرت زنانه بر میدارد.
داستان "نه نگهبان" حول محور یک دختر بچه میچرخد که شاهد تحولات اجتماعی و سیاسی در جامعه خود است. نه نگهبان با استفاده از نمادها و افسانههای محلی به بررسی رابطه انسان و طبیعت و همچنین اهمیت حفظ سنتها میپردازد. سبک نگارش رمان، ترکیبی از واقعگرایی و رئالیسم جادویی است که به خواننده اجازه میدهد تا به عمق داستان نفوذ کند. این کتاب به دلیل روایت قوی، شخصیتپردازی دقیق و پرداختن به مسائل اجتماعی مهم مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفته است.