دمتریو میانسال است و ساکن بوئنوس آیرس. تنها و منزوی زندگی میکند، زندگیاش را باخته و چیزی خوشحالش نمیکند؛ حتی رابطهی پنهان و نیمبندی که با ورونیکا دارد. عصرها میخوابد و شب قبل از این که با رفیق شفیقش یعنی «سیاه» کامیونت حمل زباله را تحویل بگیرند و بروند پی جمع کردن زبالههای مردم، مینشیند به جور کردن پازل پانصد تکهای که تصویر منظرهای است یادآور روزگار نوجوانیاش در باربلوچه. یادآور خانه و دریاچه و آن دختر زیبای سرخ موی. اما از آسمان منظره پیداست که توفانی در راه است.
اولین رمان آندرس نئومان که روبرتو بولانیو او را از امیدهای ادبیات آمریکای لاتین میدانست.