جریان اصلی اندیشه سیاسی در غرب از سویی مفهوم فردیت و نتایج آن را به رنسانس و از آنجا به یونان و روم باستان پیوند میزند و از سوی دیگر، به ویژه از جنگ سرد به این سو، یکسره سرگرم مجادله در باب فعل یا انفعال دولت در بازار بوده است.سیدنتاپ در برابر هر دو سوی این جریان و نویسندگان کلاسیک برجستهای چون یاکوب بورکهارت میایستد و در شرحی تبارشناسانه فردیت را محصول انقلاب اخلاقی پولس تفسیر میکند. از این حیث، او از سویی حتی نومینالیسم را محصول این انقلاب فکری قلمداد میکند و از سویی دیگر، با فراتر رفتن از مناقشات بر سر دولت رفاه و اقتصاد بازار میکوشد توجه را از رنسانس سدههای پانزدهم و شانزدهم به نوزایی قرن دوازدهم معطوف کند و به ریشههای مسیحی فراموش شدهای ارجاع دهد که اروپاییان را از آنچه او بدعتهای لیبرال میخواند دور میکند و از انزاوی افراد اتمیزه شده به ساحل امن اجتماع افراد میآورد.