در شهری که سکوت و مایه ها بر هر گوشه ای نشسته، قناری کوچکی از قفس می گریزد تا طعم آزادی را بچشد. اما دنیای بیرون با سرماه گرسنگی و نگاههای سنگین دیگر پرنده ها و حیوانات به استقبالش می آید آیا رنگ زردش دلیلی برای طره است؟ یا آوازش خطری برای آنان که نفسه ای ندارند؟
در مسیر برخورد با کلاغی غرورمنده گریه ای شکم باره و پرنده ای آبی رنگ او در می یابد که آزادی آسان نیست اما گاهی حتی سختی های رهایی از راحتی نفس ارزشمند ترند.
نمایشنامه ی آواز قناری ها تعدی پرندگان نیست . روایتی است از انسان امروز در جست و جوی خانه ای که نه دیواره که معنا داشته باشد.
د می خواست آزاد باشد، آواز بخواند، زندگی کند . اما دنیا برای قناری ها جای آسانی نیست.