در میان تاریخ معاصر فرهنگ و هنر ایران، نام لیلی گلستان همواره با ترجمههای دقیق و جریانساز و البته گالریداری پیشرو و تاثیرگذارش عجین بوده است اما کتاب آن چنان که بودیم فرصتی مغتنم فراهم میآورد تا با وجهی دیگر از این شخصیت فرهنگی برجسته آشنا شویم: نویسندهای با نگاهی تیزبین و قلمی صریح که خاطرات، دیدگاهها و تاملات خود را در گذر ایام به رشته تحریر درآورده است.
«بهترین دوران زندگیام سالهای مدرسه بود وای! در راه مدرسه چهها که نمیکردیم، چقدر خوش میگذشت، در کلاس چقدر شیطنت میکردیم. تختهی سیاه و دستهای گچی؛ زنگهای تفریح چه آتشی میسوزاندیم…» نه! من از آن دسته آدمهایی که از این حرفها میزنند نیستم. اصلاً و ابداً. از مدرسه و درس متنفر بودم. از معلم، از کلاس درس، از زنگهای تفریح و حتی از راه مدرسه به خانه و خانه به مدرسه. اصلاً از این طرز یادگیری بدم میآمد و میآید. ترجیح میدهم به روش خودم، آرام از زندگی یاد بگیرم.»