"شهر و دیوارهای نامطمئنش" با داستان زوجی جوان و بینام آغاز میشود، پسر و دختری نوجوان که عاشق یکدیگرند. روزی دختر ناپدید میشود و غیاب او ذهن پسر را تسخیر میکند...
ویلیامز، با وامگیری از بستر اصلی روایت چخوف، شخصیتها و مضامین را با روحی تازه مینوازد و مخاطب امروز را با دغدغههای جاودانهی هنر و هستی، مواجه میسازد. این نمایشنامه، اگرچه وفادار به ساختار کلاسیک اثر مادر است، اما با زبان و لحن خاص ویلیامز، به جلوهای مستقل و منحصر بدل شده است.