فرانکلین و هریت از این که با پدر و مادرشان زندگی می کنند، لذت می برند. آن ها همچنین وقت گذراندن با عمه تی را دوست دارند و با وجود او اوقات خوشی را دارند...
مهرداد که برای گرفتن بلیت مسابقه ی بوکس خیابانی از دوستش کامی در حال دنبال کردن آدرسی است که او برایش فرستاده، در میانه های راه با رفتار عجیب و کشنده ی یک پژوی سیاه مواجه می شود...