در دربار درخشان، ریچل مید از زرقوبرق و شکوه دربار درخشان فراتر رفته و از چشم دختری که جرئت میکند برای آزادی خود بجنگد، در دل تاریک و سیاسی دماغهی پیروزی میرود.میرا، پناهندهی جنگ، از کشور مادریاش بیرون رانده و به کشوری دیگر فرستاده شد، جایی که میشد گفت شرایطش در بهترین حالت، نامساعد بود. با تغییر سرنوشتی که زندگیاش را دگرگون کرد، به او فرصتی داده شد تا بار دیگر بگریزد و او آن را قبول کرده و به دربار درخشان ملحق میشود.دربار درخشان که هم یک مدرسه و هم سرمایهگذاری تجاری است، برای این طراحی شده تا دختران فقیر را به بانوانی اعیانی بدل کند تا به نظر برسد مقدر شدهاند با افراد قدرتمند و مرفه در دنیای جدید، وصلت کنند. میرا مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، نه فقط از سوی جواهرات دربار درخشان، بلکه علاوه بر آن از جانب خواستگارانش، مردانی که ممکن است از او انتظار برود زندگیاش را به آنان ببخشد.گوهر نیمهشب، داستان خارقالعادهی دختری است که انتخابهای محدودی داشته و مسیری تازه برای خود پدید میآورد، عشق، شور و هیجان، دوستیهای ابدی و حتی راهی منتهی به آزادی برای خود پدید میآورد.