قصه از آنجا شروع شد که دوستی پیشنهاد داد برای روز جهانی کارگر نمایشی اجرا کنیم. قرار بر این شد که نمایشنامههای کارگری را جستوجو کنم تا یکی از آنها را انتخاب و اجرا کنیم. در پرسوجوها چندین بار با نام نمایش مستند عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال مواجه شدم. از دوستی خواستم که آن را برایم بخواند. اول بگویم که من تئاتر نخواندهام و تحصیلاتم مددکاری اجتماعی است. رفیقم بروشور این نمایش را پیدا کرده بود. بروشوری است سیزدهصفحهای که ابتدای آن توضیح کوتاهی دربارۀ نمایش مستند داده شده، سپس سه پاراگراف کوتاه آمده از دیالوگهای عباسآقا، همسرش و بچههایش، بعد هم تعدادی ترانه آورده شده که یکی از آنها ترتیب خواندن بخشهایش مشخص نیست و در آخر، عکسی است از شناسنامۀ عباسآقا. همین و همین.