درحالیکه سه پادشاهی در آتش جنگ میسوزند، پدر مِیلین از فرمان امپراتوری برای پیوستن به جنگ سر باز میزند. او که در بند اعتیاد به افیون گرفتار است تصمیم دارد مِیلین را در ازای شیربهایش بفروشد؛ اما وقتی مِیلین میفهمد مردی که قرار است همسرش شود نیز فردی خشن و بدخوست، درمییابد که اگر خودش قدمی برندارد، شرایط زندگی برایش تغییر نخواهد کرد....