غزل نمیشود آرام یک دهن بیتودریده بانوی احساس پیرهن بیتودر این سکوت زبان کلام خاموش استگرفته زانوی غم در بغل سخن بیتوپرندهایست در آیینهام که میخواندترانههای غریبانه در وطن بیتو