گناه، این میوه ی به ظاهر زیبا و از درون گندیده، مدام در ذهن آرشام چرخ می زند. او بی توجه در پی به انجام رساندن برنامه های خود پیش می رود و نمی داند که سایه سنگین گناه قرار است چه بلایی بر سرش بیاورد. "گناهکار" خود را با حس انتقام و نیروی عشق رو به رو می بیند. چه کسی می تواند در برابر عشق قد علم کند، عشقی که قوی ترین انسان ها را نیز به زانو درآورده است. آرشام تمام زندگی اش را در رویای انتقام سپری کرده و سال هاست که شوق شرورانه انتقام، تنها انگیزه ی او برای حرکت کردن و جلو رفتن است. او فکر همه جایش را کرده و با جسارت، ریز به ریز نقشه انتقامش را طراحی کرده است. اما یک چیز از دست و ذهن او خارج است و آن حضور دلارام است. دلارامی که قرار است خط بطلانی بر تمام معادلات آرشام باشد.