برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی بر این عقیده است که مارکس از یک جهت مانند هاجسکین محصول رادیکالهای فلسفی است، و مذهب عقلانی آنها و مخالفتشان را با رمانتیکها ادامه میدهد؛ از جهت دیگر احیاکنندهی مجدد فلسفهی مادی است. مارکس تعبیر تازهای از این فلسفه به دست داده و میان آن و تاریخ بشر رابطهی جدیدی برقرار کرده است. باز از جهت دیگر، مارکس آخرین فرد سلسلهی دستگاهسازان بزرگ و جانشین هگل است؛ و مانند هگل سیر تکامل نوع بشر را خلاصه خواهد داد.
جامعهشناسی مدرن در تعریف حوزهی مطالعه، تحلیل ساختار اقتصادی و روابط آن با اجزای دیگر ساختار اجتماعی، نظریه طبقات اجتماعی و در نظریهی ایدئولوژی، بسیار مدیون کارل مارکس است.
مارکس کوشید فلسفه نظری را به نظریهی اجتماعی انتقادی قابلکاربرد برای گستردهترین و آزردهترین بخش جامعه تبدیل کند. شیوهی پژوهش او به اندازهی نتایجاش هنوز شایان توجه است. اما اشتباه خواهد بود که به پیروی از برخی به اصطلاح مریدان او، اظهارنظرهای وی را چونان حقیقتی مقدس و تغییرناپذیر تلقی کنیم. در نوشتههای مارکس نیز همچون آثار کانت و هگل بسیاری اندیشههای زنده که هنوز کاملا معتبرند در کنار اندیشههای دیگر یافت میشوند که مشروط به اوضاع و احوال تاریخی زمان او بوده و اکنون منسوخ گردیده است.
در این کتاب گزیدهای از نوشتههای مارکس را که در باب جامعهشناسی و فلسفه نگارش شده، خواهیم خواند.