جان استرلسکی به عنوان یک مدیر تبلیغاتی که مدام در تنش و استرس به سر می برد یک شب در یک کافه کوچک در مکانی پرت با پرسش هایی در رابطه با مفهوم هستی روبرو می شود. این پرسش ها جان را عمیقا به فکر واداشته و او را از روزهای کاری اش دور کرده و به سواحل هاوایی می برد. و به این ترتیب دیدگاه جان نسبت به زندگی و روابط ش تغییر کرده و درمی یابد که از یک لاک پشت سبز دریایی چه چیزهای زیادی می شود یاد گرفت و از این روی مسافرت او در نهایت تبدیل می شود به یک سفر عمیق درونی به اعماق وجود خودش.