چشمِ انتظارِ درخاکرفتگان داستان اعتصاب عمومی عظیمی است علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت امریکایی موز. شخصیت مرکزی رمان مبارزی انقلابی است که میکوشد مردم را به قیام و اعتصاب فرا خواند. اگر این اعتصاب پیروز شود، سرخپوستان مظلوم و درخاکرفته تسلی مییابند و میتوانند چشمان بازماندهشان را ببندند، زیرا بنا بر افسانهای مایایی، چشمان آنها در گور به انتظار تحقق عدالت بازمانده است. چشم انتظار در خاکرفتگان، داستانی است در شرح یک خیزش مردمی، داستانی مبتنی بر نظریهای سیاسی، رمانی اجتماعی که شگردهای سوررئالیستی نویسنده گاه آن را مبهم و حتی اندکی ملالآور میکند. رنگها، حرکتها، اسم صوتها، ریتمها و آفرینشهای کلامی محض به پیدایش نوعی فرهنگ لغت خاص آستوریاس میانجامد که گواهی است بر تسلط کامل او به زبان و منابعش. چشمِ انتظارِ درخاکرفتگان را سروش حبیبی ترجمه کرده است. بریدهی کتاب: سرچشمهی امید چیزهایی نیست که در گذشته رخ داده، بلکه خبرهایی است که در باب آینده گفتهاند. گفتهاند روزی خواهد رسید که مردان و زنان در آن ترانه خواهند خواند. اما اکنون دیگر صحبت از زنان و مردان نبود. خودِ آنان بودند که میخواندند. یکیک آحاد خلق که سرود فردا را سرداده بودند. تابیوسان و مالنا تابای و کایتانو دوئنده و پوپولوکا و رامیلا بودند که میخواندند. آندرس مدینا، فلوریندو کِی، کارکامو، سالومه، خاکسترکشان، معلمان، دانشجویان، حروفچینها، خوداسیتا، دکانداران، دهقانان، پیشهوران، دُن نپو روخاس، گامبوسوها، برادران ساموئل، خوامبو و پدر و مادر و خواهرش، فخوی کشیش، مایار، و چیپو-چیپو، و هرمِنِگیلدو پواک و ریتو. آری تمام اینها بودند که سرود فردا را میخواندند. برخیشان زنده بودند و برخی مرده. عدهای هم ناپدید شده بودند. اما در همه حال ترانهی امید را میخواندند. سرود فردا را
…