مقصود قرآن از حکایت ماجرای اقوام گذشته بیان تاریخ از آن حیث که تاریخ است نبوده، بلکه برعکس، قرآن در قصههای خود عناصر زمان و مکان را که سازندهی تاریخاند مبهم گذاشته است. از اینجا بر من روشن شد که مفسران با پرداختن به عناصر مذکور که اساساً مورد توجه قرآن نبوده، کاملاً مسئله را وارونه کرده و از مقاصد حقیقی قصهی قرآنی غفلت ورزیدهاند. اگر آنان ذهن خود را به این مقاصد حق معطوف میکردند، خویشتن را از دردسر بزرگی رها ساخته و جنبههای دینی و اجتماعی داستان قرآنی را آنچنان که افکار و احساسات را برانگیزد و عقلها و دلها را مجذوب خود سازد، آشکار میکردند. به این ترتیب دین و آموزههای آن را استوار و محکم میساختند و در مسیر هدایت قرآن گام برمیداشتند.