لاکشمی هفدهساله که از ازدواجی تحقیرآمیز گریخته، به تنهایی بهسوی شهر پرجوشوخروش صورتیِ جیپور در دههی 1950 میرود. او آنجا پردرخواستترین و مورداعتمادترین حناکار زنان ثروتمند طبقهی مرفه میشود؛ اما درحالیکه رازدار افراد متمول است، نمیتواند راز خودش را فاش کند…
لاکشمی که به طرحهای خلاقانه و توصیههای خردمندانهاش مشهور است، باید با دقت قدم بردارد تا جلوی شایعههای حسادتآمیزی را که میتوانند آوازه و وسیلهی امرار معاشش را نابود کنند، بگیرد. همانطور که لاکشمی رؤیای زندگی مستقلش را دنبال میکند، یک روز از دیدن شوهرش بهتزده میشود و درمییابد که او تمام سالهای گذشته را در تعقیبش بوده و دختر جوانی جسور و خودسر را هم دنبال خود یدک میکشیده ـ خواهری که لاکشمی هرگز از وجودش خبر نداشته است. او ناگهان احتیاطی را که با دقت همچون ابزاری برای حفاظت از خود پرورانده، در معرض خطر میبیند. باوجوداین، استقامت به خرج میدهد، استعداد خود را به کار میگیرد و موانعی را که احاطهاش کردهاند، از میان برمیدارد.