روانشناسی یونگ، در نخستین وهله، بر پایه تجربه و استنباط شخص وی از انسانهای بهنجار، دچار روان نژندی و یا روان پریشانی می باشد. این مکتب روان شناسی، نوعی آسیب شناسی روانی نیست، و هر چند یونگ معلومات و مواد تجربی آسیب شناسی روانی را در مدنظر دارد، ولیکن فرضیاتش بنا به گفته خود او «پیشنهادها و کوششهایی برای ترتیب و تنظیم استنباط از موجود انسانی می باشد». قاعده کوتاه (فرمول)ی وجود ندارد که در آن بتوان این استنباط را خلاصه کرد؛ تدقیق و تمرکز در نکته ای از این مبحث روشنگر است، اما این عمل، پیوستگیهای شبکه ای را که تشکیل دهنده فعالیت روانی است، از نظر دور می دارد. تلاش به خاطر صراحت و قطعیت در تعریف رویدادها و تجارب روان انسانی، بسیاری از مواهبی را که طبیعت به او ارزانی داشته است، به یغما می برد.