او مطمئن نیست فریاد از کدام سمت آمده است. سفیدی چشم های زن سفید نیست. حرکات بی اختیارند. چرا در این وضعیت که اشکالی ندارد نمی خواهد از او عکس بگیرند؟ صفحه معینی از کتابچه تلفن باز است. وقتی می افتد، به شانه چرخی می خورد. در خود فرو می رود و جمع می شود. حرکات نامتعادل اند. از آن جا که فروشنده ی دوره گرد اغلب ساعت ها بی کار است، وقت دارد چیزهایی را تماشا کند که از دست دیگران در می رود. عمل افتادن، نه یکباره، که کم کم پایان می یابد. از ناراحتی، پاها را بالا خم می کند. ناگهان چشم سومی وسط دو چشم دیگر ظاهر می شود.