داستان زورق کوچک هر چند قالبی فانتزی دارد ما در حقیقت یک داستان نمادین است چرا که هر کدام از ما می توانیم یک زورق کوچک در جهان هستی باشیم. زورق کوچکی که با صاحب خود گرفتار طوفان شده است و با مرگ صاحبش خود را مقصر می داند. به همین دلیل برای رهایی از این احساس گناه می خواهد در آتش جهنم بسوزد اما چگونه خود را به جهنم برساند ؟ زمانی که به دروازه جهنم پا می نهد تا خود را نابود سازد در می یابد که اراده ی الهی چیز دیگری است چرا که خداوند ناظری دقیق بر اعمال ماست و اوست که تصمیم می گیرد. زورق کوچک نمادی از فرد ماست. هر کدام از ما می توانیم یک زورق کوچک باشیم و در برابر اعمالی که پنهان و آشکار انجام می دهیم خود را محاکمه کنیم و اینکه خداوند به همه ی لحظات زندگی ما ناظر و واقف است. اگر این تفکر به بشر حاکم می شد دیگر شاهد این همه ستمگری ها، بی عدالتی ها، جنایت نبودیم. انسانی که حضور خداوند را فراموش می کند سرکش می شود و دست به اعمال شریرانه می زند. عمل شریرانه می تواند در حد یک تهمت و دروغ درباره دیگری هم باشد. زورق کوچک می تواند روح آدمی را صیقل دهد و از زنگاری های شر و منفی پاک سازد و ایمان به خداوند را در ژرفای روح ما جاری سازد. زورق کوچک هر چند داستانی کوتاه و تخیلی است اما از حقایق زندگی سرچشمه می گیرد و شامل همه آدم ها می شود به همین دلیل بیاد ماندنی است. زندگی همچون دریایی است بی انتها گاهی آرام و گاهی متلاطم و ما چون زورقی کوچک در آن پیش می رویم و از ورای آسمان ها، نگاهی به ما می نگرد و آن نگاه خداوند است.