کنش جمعی پدیدهی نادری نیست. کافی است چند دقیقه پای اخبار تلویزیون بنشینیم یا گشتی در وبسایتهای خبری بزنیم تا جلوهها و نمودهای متعدد و گوناگون کنش جمعی را ببینیم: آدمهایی که برای رأی دادن به نامزدهای محبوبشان صف کشیدهاند، معترضانی که در خیابانها راهپیمایی میکنند، امدادگران و گروههای کمکرسانِ خودجوشی که برای کمک به آسیبدیدگان فاجعههای طبیعی بسیج شدهاند و سربازانی که در میدان جنگ تا پای مرگ کنار همرزمانشان میجنگند.
البته که همهی اینها توضیحی معقول و منطقی دارند. از آغاز تمدن بشری، انسانها دریافتهاند که گاهی برای تحقق خواستههایشان باید دست به دست یکدیگر بدهند و هماهنگ عمل کنند. در خیلی از نمونههای کنش جمعی، هدفی مشخص و آشکار وجود دارد و با حسابوکتابی ساده میشود فهمید که تحققش فقط با عملِ هماهنگ و منسجم گروهی ممکن است. اما همیشه اینطور نیست. مثلاً چرا مقابله با تغییر اقلیم برای خیلیها اینقدر مهم است؟ ما میدانیم که فاجعهبارترین پیامدهای تغییر اقلیم احتمالاً سالها یا حتی قرنها پس از مرگمان پدیدار خواهند شد. پس چرا باید برای پیشگیری از آنها تلاش کنیم؟ چه چیزی باعث میشود دغدغهی بقای گونههای جانوری و گیاهیِ سرزمینهای دوردست و آسایش زندگیِ نسلهای آینده را داشته باشیم؟ یا مثلاً چرا آدمها، حتی در سرکوبگرترین جوامع، در اعتراض به بیعدالتی اجتماعی راهپیمایی میکنند و خطرِ مواجهه با پلیس ضدشورش و بازداشت و زندان و گاهی مرگ را به جان میخرند؟ چرا فوتبالیستها گاهی حتی بعد از مصدومیتهای دردناک هم به بازی ادامه میدهند و تیمشان را تنها نمیگذارند؟
کتاب روایت و کنشِ جمعی تلاشی است برای پاسخ به این پرسشها. فردریک مِیِر استاد سیاستگذاری عمومی، علوم سیاسی و محیط زیستِ دانشکدهی علوم سیاسیِ سَنفورد در دانشگاه دوک است و مهمترین دغدغههای پژوهشیاش نقش قصه و روایت در حیات سیاسی و اجتماعی است، مخصوصاً در سیاستهای جهانیِ حوزهی محیط زیست. او در کتابش دنبال پاسخ دو پرسش میگردد: اول اینکه آدمها چگونه گرد هم میآیند و برای تحقق منافع مشترکشان دست به دست یکدیگر میدهند و دوم اینکه چرا رهبران اجتماعی و سیاسی، برای سوق دادن دیگران به کنش جمعی، اغلب دست به دامان قصهها میشوند؟