میثم پسر عموی فلور است پسر پرویز، حاجی عموی فلور؛ همه چیز از وقتی که پدر دختر فوت کرده بدتر شده است، مادرش زیور مثل یک شیطان رفته زیر جلد برادرشوهرش و پرویز خان که ادعایش می شود خدا و پیغمبر حالی اش است حالی به حالی شده و دست توی دست شیطان گذاشته است؛ زیور اما تن نمی دهد به صیغه موقت، او عقد دائم می خواهد تا دارایی حاجی را بالا بکشد. میثم باید فکری به حال اوضاع پیش آمده کند وگرنه دو خواهرش سرشکسته می شوند و مادر نازنینش دلشکسته و تنها؛ با مشورت خواهرانش هاجر و سمیه قرار بر این می شود که میثم به رفع مشکلات مرتبط با فلور بپردازد تا بهانه ی سر زدن های گاه و بیگاه به زیور را از پدر پیرش بگیرد، اما فلور دختر دشواری است که در بد راهی افتاده راهی که اگر از آن برنگردد به نابودی اش منتهی می شود.