اون قدر چرخ زدم که سرگیجه گرفتم. فکر کردم دارم به رویایی ژرف سقوط می کنم، اون هم درست از فراز یه پرتگاه. اوه، پس دختری که عاشقشم کجاست؟ به این فکر کردم و به دورتادورم نگاهی انداختم، به همون شکلی که به همه جای جهان کوچیک زیر پام نگاه کرده بودم. و در برابر چشم هام، لاشه ی بزرگ و بکر و باد کرده ی قاره ی آمریکایی من آروم گرفته بود.: