برابری در معنای تحت اللفظی اش، آرمانی است که جان می دهد برای خیانت کردن. مردان و زنان پای بند به این آرمان، همین که جنبشی را در دفاع از برابری سازمان می دهند و قدرت، مناصب و نفوذ و تأثیرگذاری را در میان خود توزیع می کنند، بدان آرمان خیانت کرده یا به نظر می رسد چنین می کنند.
جاذبۀ برابری را نمی توان با معنی تحت اللفظی آن توضیح داد. وقتی در رژیمی زندگی می کنیم که در آن فردی خودکامه یا گروهی یکه تاز حکومت می کنند، ما آرزوی آن جامعه را در سر می پروریم که در آن قدرت تقسیم شده باشد و هرکس دقیقاً سهم یکسانی از آن برده باشد، اما خوب می دانیم که این قسم برابری، بعد از اولین جلسۀ اعضای جدید از بین خواهد رفت. یک نفر به عنوان رئیس انتخاب خواهد شد؛ یکی دیگر نطق غرّایی ایراد خواهد کرد و همۀ ما را متقاعد می کند که رهبری به همین منظور تشکیل می شوند. هنگامی که در نظام سرمایه داری زندگی می کنیم، ممکن است که در ساعت دوازده ظهر یکشنبه به صورت برابر توزیع شده است، تا پیش از پایان هفته از نو به شکلی نابرابر دوباره توزیع خواهد شد.