این کتاب داستانی عمیق و تأملبرانگیز درباره روابط انسانی، ایمان و تضادهای زندگی است.
«باد ویرانگر» در یک منطقه دورافتاده در آرژانتین اتفاق میافتد و داستانی است درباره یک کشیش سرگردان به نام پیرلینگو و دختر نوجوانش لنی. داستان با یک سفر غیرمنتظره شروع میشود که در آن پیرلینگو و لنی به یک تعمیرگاه کوچک در جادهای خلوت میرسند. در اینجا آنها با گراسی، صاحب تعمیرگاه و پسر نوجوانش تیتو ملاقات میکنند. این دیدار اتفاقی، چهار شخصیت را در موقعیتهایی قرار میدهد که به طور چشمگیری با یکدیگر تفاوت دارد. پیرلینگو، یک کشیش کهنهکار با ایمانی راسخ، در مقابل گراسی، که زندگیاش را بدون توجه به مذهب سپری کرده، قرار میگیرد. از سوی دیگر، تضاد بین لنی، که در حال کشف خود و جهان اطرافش است، و تیتو، پسری که در سایه پدرش بزرگ شده، نمایان است.
سلوا آلمادا با بیانی ساده اما پرمعنا، فضایی مملو از تنش و انتظار خلق میکند. او در "باد ویرانگر" با مهارت توانسته است تا با استفاده از تصاویر و مکالمات ساده، عمق شخصیتها و پیچیدگیهای درونی آنها را به تصویر بکشد. این روایت مینیمالیستی به خوبی با موضوعات عمیق و پیچیده داستان هماهنگ شده است.