برشی از متن: برای حکومت کردن نه به وکیل دعاوی، بلکه به یک رئیس پلیس و مشت نیاز داریم! همۀ آنها فریاد میزنند: «آزاد! آزاد!» و از تو خواهش میکنم بگویی آزاد در چه؟ در بینظمی، همین! اگر میتوانستم از از آزادی خلاصشان میکردم. هنوز مجال نیافته بود که خودش را با موقعیت تطبیق دهد یا درک کند که چطور مردی محترم، با خصلتهای مطبوع، محبوب کارگرانش، که دوستانش برایش ارج قایل بودند ناگهان به جانوری موردتعقیب مبدل شود. از این رو، بیمی که پیکر لاغرش را خم میکرد، جای خود را به حیرت نقشبسته بر چهرهای میداد که پرههای گوشهایش خیلی با آن فاصله داشتند.