یوکو تاوادا در کتاب ارواح ملیت ندارند از تجربهی زندگی میان دو زبان میگوید؛ از ابهام، رازآلودگی و غریبگی زبان برای کسی که زبان مادریِ متفاوتی دارد. او گاهی از کلمهها، الفبا و نشانههایی دور از انتظار بهره میبرد تا فهمی نو از زبان و ترجمه عرضه کند. به نظر تاوادا ترجمه صرفاً برگرداندنِ واژهها از زبانی به زبان دیگر نیست، بلکه در وهلهی نخست، مفاهیم ذهنی و معانی هستند که به کلمهها ترجمه میشوند. به تعبیر خودش، «زبانهای دیگر توجه ما را به این حقیقت جلب میکنند که زبان، حتی زبان مادری، چیزی جز ترجمه نیست.»
این روزها سروکار داشتن با زبان یا زبانهای دیگر در انحصار کسانی که ارتباط آکادمیک و تخصصی با زبان دارند یا مسافران و مهاجران نیست. رسانهها و شبکههای اجتماعی تقریباً همه را در معرض کلمهها و جملههای زبانهای دیگر قرار میدهند و بسیاری از ما، به واسطهی تجربهی چنین فضایی، حالا رابطهی متفاوتی با زبان داریم. پای واژهها و اصطلاحاتی که از زبانی به زبان دیگر راه یافتهاند به خانهی خیلیها باز شده است. حرفهایی که پیشتر در کلاسهای زبانشناسی و فلسفهی زبان میشنیدیم ــ مباحث مربوط به تجربهی جهان از مسیر زبان؛ شکلگیری، تثبیت و تغییر هویت در زبان و توسط زبان؛ و ایجاد و انتقال مفاهیم مختلف از راه ساختارهای زبانی، قواعد گرامری و زبان بدن ــ امروز بینیاز به کتاب و درس و دانشگاه، تجربه و زندگی میشوند. ساخت زبانهای میانگروهی، درونگروهی و حتی دونفره کاری متداول شده و بسیاری از گروههای رسمی و غیررسمی انگار زبان زرگری خاص خود را دارند.
کسانی که در بیش از یک دنیای زبانی زندگی میکنند، گویی میان زبانها، هویتها و فرهنگها شناورند. البته تجربهی مواجهه با زبان، حتی وقتی با زبان مادریمان سروکار داریم، تجربهای ساده و سرراست نیست. آشنایی با تجربههای متعدد کسانی که در فضاهای میانزبانی تردد میکنند یا ساکن میشوند، ما را مهمان سفرهی رنگین صداها، عواطف و اندیشههای نو میکند و چه بسا اهمیت شناخت و بررسی جایگاه خودمان در دنیای تعاملی زبان را نیز برایمان روشنتر کند.