کتاب در چند فصلِ کوتاه گرد آمده و هر فصل با جملهای شروع میشود که عموماً آغاز گفتوگوهای روزمره است: «امروز چطوری؟»، «دیروز کدوحلوایی پختم»، «دوستت نامه نوشته» و بعد باقی گفتوگو که در هرجایی ممکن است اتفاق بیفتد. راوی نامی ندارد؛ اما همان اوایل داستان متوجه میشویم که کارش نوشتن است و کتابش در بازآفرینیِ این واقعیت تا جایی پیش میرود که به حقیقتی ناگوار پی میبریم: نویسندهی کتاب واقعاً پسر شانزدهسالهاش را از دست داده و چهبسا نوشتنِ این کتاب نوعی سوگواری است که او برای برآمدن از پس فقدانِ فرزندش برگزیده است. اما این تمام ماجرا نیست.