کتاب آفتابِ دار رمانی به قلم احمد هاشمی است. این کتاب در سال 1395 به چاپ رسیده و اولین رمان این نویسنده محسوب میشود. احمد هاشمی نویسندهی ایرانیتبار متولد سال 1357 است. او تاکنون دو رمان منتشر کرده است. کتاب آفتابِ دار به زعم خود نویسنده دربارهی کسانی است که با روح زندگی در ستیزند و دنیا را با رینگ بوکس اشتباه گرفتهاند. تمام شخصیتهای این رمان با قاعده و قانون مخصوص خودشان زندگی میکنند و روش زندگی دیگران را به سخره میگیرند. بخشهایی از این کتاب خندهدار است، اما ژانر این کتاب طنز نیست. احمد هاشمی مانند دیگر همنسلانش از خنده برای هضم اتفاقات دردناک استفاده میکند.
ایدهی خام این کتاب با دیدن جوانکی خندان پشت فرمان اتومبیل به ذهن نویسنده رسید. او میگوید که میخواسته بداند آن جوان در چه خیالی است و در چه دنیایی زندگی میکند. شخصیتهای اصلی این رمان قبلا در ذهن هاشمی وجود داشتند، ولی این جوانک برای او آخرین قطعهی پازل بود که جرقهی شروع این رمان را زد.
داستان این کتاب تقریبا در یک روز اتفاق میافتد. رضا با نقشهی یک کار بزرگ وارد خانهی کبریخانم میشود. باقی داستان عجیب و درهم این رمان در همان روز اتفاق میافتد. پس از غروب و محو شدن آفتاب، باقی ماجرا به فردایی موکول میشود که آفتاب در آسمان است. آفتاب در این داستان تنها خورشیدی که در آسمان میبینیم نیست، بلکه به مفهوم آن در اساطیر ایران اشاره دارد. آفتاب در اساطیر ایران نابودکنندهی پلیدی است.
این رمان تکهای از اتفاقات روزمرهی مردم است. در بخشی از داستان شخصیت یدی مقالهای مینویسد که در آن به مذاکرات هستهای و ممنوعیت ورود بانوان به استادیوم اشاره میکند. نکات اینچنینی باعث میشود که خواننده خودش را در محیط داستان تصور کند. این کتاب تصویری از دنیای اطراف ماست. همان دنیایی که در آن زندگی میکنیم.