قصه پایان قصه واپسین کلمه از پایان قصه ای است که وقت گفتن تمام نمی شود ...

کتاب تهران در بعدازظهر با شش داستان کوتاه....

گرگی خیره‌سر، هست پنهان در نهاد هر بشر!

رهبران مردم نیز ابلهند، آنان به جای اطاعت از انسان ها از اصولی پیروی می کنند که ساده لوحانه، سترون و اشتباهند

به نظرم می آید همین که چشمانم بسته شود، روشنایی عظیمی خواهم دید...

بعد از صرف شام که چندان مزه ای نداد، چون مجبور بودم تنها بخورم، ملتهب در اتاقم قدم می زدم،...

آنگاه که درباره تو می نویسم با پریشانی دلنگران دواتم هستم....

چای تلخ بود و «یاکوف» زندگی را لعنت کرد...

یک معلم فیزیک که عاشق شاگرد خود می شود....