یعنی من آرزو دارم یه بار برسیم به ایستگاه نیایش چراغ سبز باشه

کتاب حاضر به معرفی دوره ای از تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه می پردازد...

لنگه گوشواره خاله ناهید گم شد

روایتی است از یک شب از زندگی کاری دکتر ادیب که پزشک اورژانس است...

ما مانده بودیم باران شب سر بالایی خیابان و جوانی که می خواست در باران و در شب گم شود....

کتاب به دو بخش اصلی تقسیم شده «قواعد» و «فهرست ها»...

از غروری که می توانستم به عنوان تکیه گاهی برای دختری جوان داشته باشم خالی شده ام...

زمان و مکان در این رمان فرضی است...

یک بار در شش یا هفت سالگی گم شدم...