وقتی کولر رسید همسایه ها فکر کردند عروس آوردند.بابام خنده از لبش نمی افتاد صورتش گل انداخته بود و صدایش باز شده بود فکر کنم قدش هم یک کم بلند تر شده بود. آن هم بدون استفاده از این قرص و کرم های ماهواره ای سر و سینه اش را بالا گرفته بود و به وانت فرمان می داد- بیا بیا بیا خوبه نیا دیگه کج شدی برو جلو از اول بیاراننده گفتای بابا دو سانت کوچه که دیگه کج و راست نداره نوکرتم بیا به کمک بده بذاریمش پایینخیله خوب صبر کن همسایه ها رو صدا کنم بیان کمکیک کولر زپرتی که دیگه صد تا پهلوون نمیخواد خودمون میبریمشخون جلوی چشمهای بابام را گرفت یک لحظه سرش گیج رفت به سمت راننده که تازه از وانت پیاد شده بود حمله کرد و یقه اش را گرفت و گفتچه غلطی کردی؟