یکی از ماموران به سراغ امیر آمده و او را به اتاق بازجویی برده و گفتگوی چالشی را آغاز می نماید. از جمله اینکه در پوشش دوچرخه سواری در اینجا چه می کنند. ماموریتش چیست و از این نوع سوالها در بین صحبت ها نیز مدام با مقامات ارشدش تلفنی صحبت می کرده است. یکی از پوست ها این بوده که عضو کدام یک از نهادهای نظامی با امنیتی ایران است.و با زدن بر شانه های خودش می پرسد که درجه و رسته اش چیست و در این لحظه یکی از کمدی ترین صحنه ها رخ می دهد امیر که معنی پیاده در زبان عربی را نمی دانسته می گوید که اصلا شغل دولتی با نظامی ندارد و فقط دو سال سربازی رفته و در لشکر پیاده ی ارتش پایین ترین درجه را داشته است. بازجو مجددا با صدایی عصبانی تر می پرسند که پیاده ۱ پیاده ) چیست؟ امیر هم که کلمه ای برای توصیف پیاده به ذهنش نمی رسد با حرکت دو انگشت روی میز بازجو ادای پیاده راه رفتن را در می آورد. این حرکت موجب خارج شدن بازجویی از حالت جدی میشود و دوباره امیر را به سلول تاریک می برند .....